میانه قرن شاید بهترین عنوانی بودهاست که میشد برای این سبک انتخاب کرد. عنوانی که به در میانه راه قرارگرفتن این سبک دکوراسیون داخلی اشاره میکند.
این سبک که به عقیده عدهایی در بین سالهای 1933 تا 1965 و به عقیده عده دیگری در بین سالهای 1947 تا 1957 محبوبیت فروانی داشته، به راستی ترکیبی زیبا از محاسن همه سبکهای قبل و بعد خود را نشان میدهد.
این سبک پس ازجنگهای جهانی، وقتی به وجودآمد که مردم نیاز فوری به خانههای پیشساخته و مبلمانی برای تجهیز آن داشتند.
سربازانی که به خانه برمیگشتند، میخواستند سریع ازدواج کنند و در خانههایی آرام و خارج از شهر زندگی کنند، آرامش لازم برای آنها را این سبک با ترکیب سادگی و زیبایی و استفاده از رنگهای طبیعی که در اثاثیه واز آنها استفاده میشد و اغلب قیمت مقرون به صرفهایی داشتند، برای آنها به ارمغان آورد تا بتوانند زندگی خود را از نو بسازند.
طراحان این سبک از قدرت رنگها و انواع چوب که در سبکهای پیشین بسیار مهم بودند، غافل نشدند و در عین حال سادگیِ دلچسبی را در طرحهای خود به اجرا درآوردند که حتی امروزه طرفداران بسیاری در میان طراحان حرفهایی و مردم عادی دارند.
این سبک به قدری منعطف و زیبا در میان سایر سبکها بودهاست که هنوز میتوان دید که حتی طراحان نوآور هم بیشتر اوقات بخشی از خانه، مثلا آشپزخانه یا نشیمین را به نشانههایی از این سبک اختصاص میدهند.
مبلمان و سایر وسایلی هم که در طول این سبک توسط طراحانی همچون:
Jens Risom، Alexander Girard ، Verner Panton، Isamu Noguchi ، Eileen Gray، Charles Eames and his wife Ray Eames، Arne Jacobsen، Harry Bertoia ، Eero Saarinen، Edward Nelson، Wormley، George
طراحی شدهاند هنور در موارد مختلفی همچون کاربری خانگی یا اداری و تجاری طرفداران بیشماری دارند.
من قصد تعریف بیش از حد از این سبک را ندارم اما علاقهام به آن اجازه نمیدهد که از کنار خصوصیات جذابش به راحتی رد شوم.
وجه تمایزی که این سبک به ناگهان در طراحی دکوراسیون داخلی ایجاد کرد استفاده از خطوط مستقیم و تمیز خود در شکل هایی صاف و منحنی بود.
خطوطی که کمتر حالت مارپیچ تزئینی را دارند و کاملا وجههایی مینیمالیستی را در اثاثیه ایجاد کردهاند. استفاده از این خطوط هم در انواع اثاثیه چوبی و هم در اثاثیه فلزی و آنها که جنس فایبر گلاس داشتند، به سرعت رایج شد.
مبلمان مدرن در آمریکا با نامهایی مانند هرمان میلر، جورج نلسون، چارلز و ری ایمز همراه است، البته حضور شرکتهایی همچون *کنول* هم در گسترش
سریع و محبوبیت این نوع از نوآوریها تاثیر بسزایی داشته است.
انتخاب رنگهای درست در کنار طرح مبلمان میتواند به راحتی این سبک را در خانه ما ایجاد کند. طراحان در همان سالهای اوج رواج این سبک علاقه وافری به دیوارها و سقفهای سفید داشتند، زیرا معتقد بودند فقط در زمینه سفید میتوان زیبایی مبلمان و فرشها را به غایت دید و از آن لذت برد.
در مرحله بعد اصل برای این است که ترجیحا از 3یا 4 رنگ بیشتر استفاده نشود، زیرا مبنای زیبایی این سبک بر سادگی است و با استفاده از چندین رنگ این سادگی به خطر میافتد و ممکن است فضا شلوغ به نظر برسد.
نهایتا یک قاعده کلی تعریف شد که طبق آن رنگ اتاق باید 60٪ رنگ پایه، 30٪ رنگ ثانویه و 10٪ رنگی باشد که کنتراست زیادی با دو رنگ قبل داشته و یکدستی فضا را بشکند.
برای مفروش کردن خانههایی که این سبک را در خود دارند هم بایستی از فرشهای ساده و یا با طرح های هندسی استفاده کرد که کمترین اثر از طرح های ستنی و روستایی فرش های پیشین را در خود دارند.
چراغهای این سبک دارای شکلهای بسیارمستقیم، خطوط هندسی، گرد و منحنی هستند. اغلب آنها شیدهای فلزی و پایههای چوبی داشتند و اتفاقا این روزها دوباره محبوب شدهاند.
در آینده متنی مفصل درباره راهکارهایی ساده و بعضا ارزان برای تبدیل فضای زندگی یا محل کارمان به فضایی با حال وهوای این سبک منتشر میکنم.
پست بعدی من که بخش دوم اثررنگها در دکوراسیون داخلی است را از دست ندهید.